بوی بهشت
متن سخنرانی آیت الله حائری شیرازی
در جمع طلاب و استادان مدرسه علمیه دارالسلام
۱۲ بهمن ۱۳۹۴
أعوذ بالله السمیع العلیم من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
والحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و اهل بیته الطیبین الطاهرین
پیروزی انقلاب اسلامی با ورود امام راحل بود، انشاءالله بتواند چنین روزی همان طوری که امام رحمت الله علیه در بین ما آمد، مولای ما آنکه همه در انتظارش هستند او هم یک روز ۱۲ بهمنی داشته باشد و ۱۰ روز تحویل و تحول هم بگذرد و آنچه در کشور ما واقع شد در کل عالم واقع بشود (وَلَقَدْ کَتَبْنَا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُهَا عِبَادِیَ الصَّالِحُونَ )[۱] (إِنَّ فِی هَذَا لَبَلَاغاً لِقَوْمٍ عَابِدِىݡݔن ) [۲]
پیچ تاریخی
مقام معظم رهبری هم مکرر می گویند ما در یک پیچ تاریخی هستیم، یعنی جهان از دست ناصالح به دست صالحان میافتد. شما هم درس می خوانید تا بتوانید در این جابجایی کمک حال باشید، این آرزوی قلبی شماست که بتوانید در این راه مصرف بشوید، ایشان هم وقتی می آید در اولین سخنرانیشان می فرمایند: «بعد از رحلت پیامبر اسلام۹مورد ظلم واقع شدیم از همین روی می خواهیم به ما کمک کنند که بتوانیم وظیفه مان را انجام بدهیم.» همین استعانتی که از مؤمنین می کنند تحولی در عالم به وجود میآورد. کسی بعد از هزار و صد سال از پس پردهی غیبت ظاهر شود روز عجیبی است، آن هم با چه حالتی، در این هیاهو و غوغا عنوان بشود که حضرتِ عیسی۷ هم بعد از دو هزار و خرده ای سال آمدهاند، چه حالی میشوند اهل عالم وقتی ببیند جنابِ عیسی۷ به امام زمان اقتداء کرده و نماز را پشت سر او میخواند، کل مسیحیّت پشت سرآن حضرت قرار میگیرند.
بویِ بهشت
شما میخواهید که روز ظهور حضرت، روز خوبی برایتان باشد، احساس کنید ایشان از کار شما ، از رفتار شما و کردار شما راضی است اگر چنین رضایتی حاصل شده باشد همین سعادت است، این سعادتی که همه دنبالِ آن می گردند. سعادت، رضوانالله است خدا از انسان راضی باشد این سعادت است اگر این طور شد، یعنی انسان احساس کرد خدا از او راضی شده، بوی بهشت را از همین جا می شنود:
کس ندیده است ز مشک خُتَن نافهی چین
آنچه من هر سحر از باد صبا می بینم
این نسیم صبح که از دید حافظ پیام آور است، محبّتِ خدا است، امّا تا شامه ی انسان باز بشود و بوی این نسیم را بشنود باید خیلی کار بکند، باید چشمش را کنترل کند، گوشش را کنترل کند، زبانش را کنترل کند، دستش را کنترل کند که اینها به نجاست گناه آلوده نشود، والّا اگر انسان به این امور عادت کرد دیگر بوی خوبی را نمی شنود، بوی بدی را هم نمیشنود. ندیدید آنهایی که سیر خوردند بوی سیر را متوجه نمیشود. انسان هم همین طور است، وقتی گناه کرد دیگر بوی بد گناه را نمی شنود، حسش از کار می افتد. امّا وقتی توبه کرد و توبه اش پذیرفته شد این بو ها را میفهمد و خودش هم خوش بو می شود.
سال ها بعد از رحلت پدرم یک روزی مادرم بقچه ای جلوی من گذاشت و گفت: بازش کن. بقچه را باز کردم. درون بقچه لباسهایی مثلِ جوراب، جلیقه، زیر پیراهن، پیراهن و شلوار بود. مادرم گفت: اینها را بو کن، بو کردم گفت: چه بویی می دهد؟ گفتم: بوی «بِه» گفت: این بوی پدرت است. انسان نیز اینچنین است. گناه بو دارد. یک روز رفته بودم خانهی مرحوم برادرم، یک دفعه به برادرم گفتم: داداش شما همسایهی کلیمی دارید؟ گفت: بله همسایه ی کلیمی داریم، چه طور؟ گفتم: از بویش فهمیدم؛از بچگی مثلاًهفـت هشـت سالگی از درخــانـــه ی آن هایی که کلیمی بودند رد میشدم می فهمیدم، این همان ( ضربت علیهم الذله )[۳] است،خلیی کار می خواهد که انسان بوی این ها را بشنود
به بوی نافه ای کاخر صبازان طُرّه بگشاید
ز تاب جَعد مشکینش خون افتاد در دل ها
انسان تا بخواهد بوی نسیم صبح را بشنود خیلی خون دل ها باید بخورد. آن روزی که آن حضرت ظهور میکند بوی ایشان همه جای عالم را پر میکند، همهی عالم معطر می شود. بعد مردم می گویند چه طور آن وقت که ایشان غایب بودند بوی عطرش نمی آمد؟ الآن آنها چه طور میشنوند؟ این وضعیت مملکت است، انسان دیگر بوی امامش را نمی شنود.
یوسف هم وقتی درونِ چاه کنعان بود یعقوب او را نمی دید، وقتی قرار شد که این لباس را ببرند بیاندازند روی چشم بابا (وَلَمَّا فَصَلَتِ العِیرُ قَالَ أَبُوهُم إِنِّی لَأَجِدُ رِیحَ یُوسُفَ لَولَا أَن تُفَنِّدُونِ ) (یوسف/۹۴)
یوسف به برادرانش گفته بود (اذهَبُوا بِقَمِیصِـی هَذَا فَأَلقُوهُ عَلَى وَجهِ أَبی یَأتِ بَصِیرًا وَأتُونی بِأَهلِکُم أَجمَعینَ)(یوسف/۹۳) پیراهن مرا روی چشم پدر بیافکنید، چشمانش دوباره بینا می شود و سپس او را نزد من بیاورید. برادران لباس را گرفتند همین که قافله از مصر خارج شد (فَصَلَتِ العِیرُ قَالَ أَبُوهُم إِنِّی لَأَجِدُ رِیحَ یُوسُفَ) یعقوب۷ گفت: بوی یوسفم را حس میکنم؛ وضعیت ما نیز چنین است، آنها که اهل آن هستند، آن روز بویش را می شنوند.
عقل، کفیلِ انسان است
شماچنین آقایی دارید، خدا یک چنین معلم و کفیلی برای شما قرار داد همانطور که خدا برای مریم کفیل قرار داد. همه می خواستند دختر عمران را خودشان تربیت کنند قرعه زدند اسمهایشان را در قلمهایشان نوشتند، قلم ها را ریختند توی یک کیسه، به هم زدند یکی در آوردند دیدند حضرت زکریا است، زکریا شد کفیل او. اگر انسان این حجت باطنی که خدا به او داده قدرش را بداند خودش را تحت کفالت عقلش در بیاورد (لَئِن شَکَرْتُم لَأَزِیدَنَّکُم)ابرهیم/۷ تحت کفالت امامش هم قرار می گیرد ( أن لِلهِ علی الناس حجه ظاهره وهم الانبیاء و حجه باطنه و هو العقل ) این عقل، کفیل انسان است اگر انسان خودش را تحت کفالت عقلش قرار دهد این عقل او را می رساند تحت کفالت امام و حجتش؛ به اندازهای که انسان از عقلش استفاده می کند به همان اندازه هم از کفیل برترش استفاده می کند. حتی اگر استاد اخلاقی هم گیرش بیاید به اندازه ای بهره می برد که عقلش کفالتش می کرده .
عقل را امام جماعت خود قرار دهید
انسان اگر از عقل خودش استفاده نکند از استاد اخلاقش بهره مند نمی شود، اینهایی که شاگرد آیت الله قاضی بودند همه شان آقای بهجت و آقای طباطبائی نشدند، اینها درجه کفالت عقلشان نسبت به خودشان بالا بود، بهره ای هم که از آقای قاضی گرفتند بالا بود.کسی نگوید اگر من استادی مثل آقای قاضی ببینم چه جور اطاعتش می کنم یا چنین وچنان، برو ببین عقلی که خدا بهت داده چه جوری اطاعتش می کنی، همان کاری که میخواستی همراه با آقای قاضی بکنی با عقلت بکن.این نعمتی است که اگر انسان قدرش را دانست می شود( لَإن شکرتم ) و نتیجهاش ( لأزیدنّکم ) است یعنی از حجت باطنی ترقی می کنی می رسی به حجت ظاهری تمام کسانی که دلشان میخواهد از دین بهره مند بشوند، باید از عقلشان خوب استفاده بکنند، تمام کسانی که از دین محروم شدند قبلاً از عقلشان خوب استفاده نکردند. عقل انسان مثل انبیاء است هر چه انبیاء می گویند عقل انسان هم به انسان می گوید، انبیاء می گویند لغو نگو، لغو گوش نکن، عقل هم میگوید ( کلّما حَکَمَ بِهِ الشَّرع حَکَمَ بِهِ العقل) چون هر دو حجت هستند هر دو از یک کارخانه آمدند آن که انبیاء را حجت کرده. عقل را هم حجت کرده. خدای تعالی عقل را حجت ظاهریه قرار داد، از این به بعد انسان خودش میداند؛ آنچه به عهده ی خدا بوده انجام داده، حال اگر انسان به وظیفه اش توجه نکرد، خودش میداند، هر که به هر جا رسید از همین جا رسید که به خودش کمک کرد. بزرگترین کمک انسان به خودش این است که عقلش را امام جماعت خودش قرار بدهد همان طور که کسی زودتر از امامش رکوع نمی رود زود تر از او سر از رکوع برنمیدارد، حرکت نکند تا عقلش حرکت نکند سخن نگوید، تا عقلش سخن نگوید، گوش بگیرد ببیند عقلش چه چیزی می گوید همان را بگوید، عقلش میگوید صبر کن صبر کند، عقلش می گوید تأخیر نکن تأخیر نکند، اینکه انسان جوش می زند یک معلم اخلاقی داشته باشد، اگر معلم اخلاق داشتم چه می کردم چی می شد، این عقل از معلم اخلاق معتبر تر است، چون معلم اخلاق حجت نیست، معصوم نیست ولی عقل تو حجت است، منتها عقل برای آنچه می داند معصوم است.
یکی از ادراکات عقلی این است که من نیاز به معلم دارم من محتاج هستم. عقل به آدم می گوید: من اگر هدایت به خدا نکنم گمراه می شوم، اگر انسان حرف عقلش را گوش بگیرد عقل از این شهر او را به آن شهر از آن شهر به این شهر می برد تا به امامش برساند. و اگر کسی این طور شد خیلی خوب است، سلمان شهر به شهر رفت تا به حجت ظاهری اش رسید، سلمان فرد فوق العاده ای بوده، شماها هم از شهرتان آمدید اینجا در طلب حق.
احساسِ مسئولیت
مسئولین شما در مقابل پدر و مادرهای شما مسئولاند، بایـد مـواظب باشنـد وقتتان تلف نشود، هدر نرود، از عمرتان در این ایام جوانی بهترین ثمره را بگیرید، اینها در مقابل والدین شما مسئول اند، اما اگر برنامهی آنها برای کنترل شما حالت تعطیل شدن قلبتان را به عهده گرفت این به ضررتان تمام می شود، تمام تلاشهایی که برای شما می کنند خلافش اثر میکند، باید یک عشقی برای خودتان دست و پا کنید یعنی قبل از اینکه برای حضور و غیاب سر کلاس حاضر شوید، برای احساس مسئولیتتان بیایید، اگر آن احساس مسئولیت، آن عشق، آن محبت از برنامه عقب افتاد و عادت کردید که برای حضور وغیاب سر کلاس حاضر شوید و برای امتحان یا نمره درس بخوانید، و مدرک بگیرید بعدش هم آیت الله دکتر فلان هم که بشوید انگار هیچی پوک پوک پوک می شوید، چرا؟ چون برای مدرک درس خواندید. مدرکت را خدا بدهد. بین خودت و خدا مدرک درست کن.
عاشقانه درس بخوانید
این علمائی که قبلا بودند کدامشان سر کلاسشان حضور و غیاب میکردند؟ کدامشان امتحان هفتگی می دادند؟ کدامشان پــــایـه ی یک و پایه ی دو بودند کدامشان مدرک می گرفتند؟ هیچی! بلکه عشقشان بود، خیلی هم انضباطشان از شما بیشتر بود شما تفاوتتان با آنها این است اگر یک روز به آن ها می گفتند فردا تعطیل است عزا میگرفتند شما جشن می گیرید. امام زمان, دعا کرده ( علی المتعلمین بالجهد والرغبه). آدم به چیزی که عشق می ورزد وقتی بگویند تعطیل است آیا جشن می گیرد؟ شما تا به حال کسی را دیدهاید که به او بگویند فردا تعطیل است غصه بخورد؟ عروسم گفت یاسین پسرم کلاس دوم است وقتی تعطیل است ناراحت می شود، پنج هزار تومان به او جایزه دادم، پدر و مادرش گفتند ما هیچ وقت به او نمی گوییم درست را بخوان، خودش تا درسش را نخواند هیچ کاری دیگری نمی کند، گفت یک روز خیلی خسته بود از راه رسید خوابش برد من هم میدانستم این بلند می شود مشقش را می نویسد. ساعت ۱۱ شب دیدم دارد مشقش را می نویسد. سعی کنید مثل خورشید باشید، حضور و غیاب مدرسه مثل چراغ فانوس است توی آفتاب، وقتی فانوس را در تاریـکی دست می گیری نورش را میبینی، دیده اید چراغ چه قدر در شب اطرافش را روشن می کند اما روز ها تو آفتاب اگر هم روشن باشد اصلاً نمی توانی نور آن را ببینی، چون روشنی هست، سعی کن امتحانی که مدرسه می گیرد برایت شبیه نور چراغ دریایی باشد، حضور و غیابی که می کنند شبیه نور چراغ دریایی باشد، پایه به پایه ی تان که میکند مثل نور چراغ دریایی باشد، زمانی این طور می شود که آن عشق و آن احساس مسئولیت مثل نور آفتاب باشد، اگر او بود این دیگر کم نور میشود. مدرسه هم اگر کسانی را دید که خودشان مواظب خودشان هستند یک مدتی حضور وغییب و امتحانات را تعطیل کند بعد در یـک غـافلگیـری امتحانشان بکند اگر دید امتحانشان خوب است ادامه بدهد اما اگر دید نه، امتحانشان خوب نشد جریمه شان کنند و جریمه هم این است که تو که خودت، خودت را کنترل نمی کنی ما تو را کنترل میکنیم، بداند این یک اهانت است، جریمهات این است که ما حضور و غیابت بکنیم، جریمه ات این است که امتحانت بکنیم، جریمهات این است که مدرک به تو ندهیم اما اگر دید که نه، خودش خوب درس میخواند جریمه اش نکند، هم بار آنها سبک می شود هم گاهی طلبه در یک سال کار دوسال را میکند. اگر شما عشق داشته باشید مانند آیت الله العظمی مکارم که کل سطحش را پنج ساله تمام کرد شما هم سریع تر می خوانید. استادم به من گفت تو سه ساله تمام می کنی، درحالی که دروسی که آنها می خواندند شما نمی خوانید، ما جزء دروسمان «شرح قدیم» بود که الآن نیست، «قوانین» بود که الآن نیست، «مطوّل» بود که الآن نیست، وقتی می رسیدیم بالا «رسائل» می خواندیم، تقریرات مبحث الفاظ شیخ را می خواندیم که اصول عقلیه را در رسائل دارد.ما روزی ده تا درس می خواندیم و ده تا درس می دادیم شما اصلا فکرش رانمی توانید بکنید.
به لذّت های حلال اهمیّت بدهید
حالا یک توصیه هم به شما بکنم، یکی از بچه های من هم درس می خواند هم تفریح می کرد، در خبرگان شرکت کرده بود آقای شب زنده دار ممتحنش بود با اینکه سنش کم است جلوی اسم او آیت الله نوشت وجزء کسانی که تأیید صلاحیت شدند قرارش داد.
آیت الله محمد حسن فلانی سن او کمتر از ۳۰ سال است گفت من دیدم همه ی جواب هایش اجتهادی بود با اینکه سوالات پیچیده ای کرده بودند و امتحانات خیلی سخت بود، من همان طوری که توصیه می کنم به شما که عاشقانه درس بخوانید توصیه می کنم که در تفریحتان هم جدی باشید ببینید این سه، پایههای زندگی است «دنیا»،«آخرت» و«ساعه یخلی بینها و بین لذّاته و انما یستعین بهذا علی دین» قول امامصادق۷ است، یک زمانی را خلوت کنید بین خودتان و آنچه از آن لذت می برید این لذت برای انسان ضروری است، امام(ره)حتی در اواخر عمرش هم به این مسئله ی لذت اهمیت می داد، یکی از لذائذ امام تفریح کردن با این نوهی کوچولویش بود یک شعر یا غزلی امام دارد حرف اول بیت اول (عین) است حرف اول بیت دوم (لام) است حرف اول بیت سوم (یاء) است بیت چهارم (کاف) بیت پنجم (واو) بیت ششم (چ) بیت هفتم (واو) بیت هشتم (لام) بیت نهم (واو) سر هم بکنی میشود چی؟ (علی کوچولو). خود آقا زاده اش نمی دانست امام همچین شعری دارد. این است آنچه حضرت فرموده لذات، هر کسی از هر چیزی لذت میبرد ملاک این است که انسان خودش را کشف بکند لذت حلال خودش را کشف بکند خیلی بد است که انسان از حرام لذت ببرد، می شود مثل یک مرغ نجاست خوار باید وقتی می خواهند سرش را ببرند استبرائش بکنند؛ پس «عشق» ،« احساس مسئولیت» و «لذت حلال»، این سه از عوامل موفقیت هستند.
مراقبت از خود؛ دروازهی تقوا
چشمتان را مواظب باشید چه پسر چه دختر حرف زدن هایتان را مواظب باشید برای لذت جنسی اجازهی یک نگاه ندهید، چشم افسار پایین تنه است، (سرِ چشمه شاید گرفتن به بیل) شوخی های جنسی گوش نگیرید سم است مسموم می کند، بعد هم عادت میکنید از این حرف های نامربوط بزنید به اندازهای که غیور هستید خدا به شما غیرت خواهد داد خدا انسان غیور را دوست دارد، همین پسرم که در خبرگان قبول شده هیچ وقت نمی خواست بدن لختش را کسی ببیند خیلی جدی عصبانی می شد خودش را کنترل میکرد، با هرزه گی انسان نمی تواند به جائی برسد یک وقت نگویی این مهمان من است دلش میشکند چه بسا یک تذکرِ شما او را هم اصلاح کند چه بسا به حال خود گذاشتنِ او خودت را هم خراب کند برای هر چیزی مرز داشته باشید ( والحافظون لحدود الله) یک وقتی شوخی نکنید یک کسی برنجد این مخالف با حدود الهی است بعد بگوید گفته (مخلی بینها وبین لذّاته) گفتم که حرام لذت ندارند آدم مردم را مسخره کند و لذت ببرد؟ این حرام است! بله یادت نرود که گفتم می شوی مثل مرغ نجاست خوار و از نجاست لذت می بری، اینهایی که با شوخی هایشان افراد را میرنجانند مرغ، نجاست خوارند .کسی را سبک نکنید هتک حرمت نکنید درد دلت را با شوخی شوخی از دلت بیرون نکنی این انصاف نیسـت، مزاح برای إدخال سرور است نه برای أدفاع غیض، حواست باشد إدخال سرور را با إدفاع غیض اشتباه نگیری از یکی دل تنگی میخواهی سبکش کنی، بهش می گوئی از باب إدخال سرور است!؟ همین مقدار شما را بس است بالا می گفتم با همدیگر معانقه کنید ولی الآن نمی گویم، رعایتتان را می کنم فقط میگویم مصافحه کنید دست همدیگر را بگیرید، اما در دست گرفتن هم مواظب باشید چون خطورات دارد در اینصورت دست ندهید و این ثواب را نبرید ( لا حیا فی الدین ) اگر کنترل کردید خدا کمکتان می کند.
اطاعتِ از عقل
اینها تمامش به اطاعت کردن از عقل بود که گفتم خدا کفیلی مثل زکریا برایت می گذارد اما وابسته به این است که طلبگی ات قبول بشود (فَتَقَبَّلَهَا رَبُّهَا بِقَبُولٍ حَسَنٍ وَأَنْبَتَهَا نَبَاتًا حَسَنًا وَکَفَّلَهَا زَکَرِیَّا کُلَّمَا دَخَلَ عَلَیْهَا زَکَرِیَّا الْمِحْرَابَ وَجَدَ عِنْدَهَا رِزْقًا قَالَ یَا مَرْیَمُ أَنَّى لَکِ هَذَا قَالَتْ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَرْزُقُ مَنْ یَشَاءُ بِغَیْرِ حِسَابٍ) اگر خدا طلبگی ات را قبول کرد خدا مربّی ای مثل زکریا نصیبت می کند که همان عقل خودت هم یک زکریایی است در درونت همان کفیلت می شود، آن موقع به مریم میوه های غیر فصل می دادند به تو هم رزق میدهند آن هم رزقٌ مِن عِند الله چیز هایی می فهمی از مطالب که قبلا از کسی نشنیدی این هم روزی است، روزی فقط انگور نیست مادر مریم هم خیال می کرد چون می خواهد دختر را خرج خدا بکند خدا قبول نمی کند من آیات را میخوانم ببین چقدر خدای متعال می گوید زنان خودشان را دست کم نگیرند، خوب اشتباه می کنند زنان خیال می کنند زن را نمی شود وقف راه خدا کرد ( ِاذْ قَالَتِ امْرَأَتُ عِمْرَانَ رَبِّ إِنِّی نَذَرْتُ لَکَ مَا فِی بَطْنِـی مُحَرَّرًا فَتَقَبَّل مِنِّی إِنَّکَ أَنْتَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ ) انشاء الله در معانی بیانتان می خوانید-انت السمیع العلیم خیلی فرق می کند با إنک السمیع العلیم ترجمهاش هم اگر می خواهی بکنی خدایا تو سیمع وعلیمی این ترجمه ی انک السمیع و العلیم است ترجمه ی انک انت السمیع و العلیم این نیست که خدایا تو سمیع و علیمی ترجمهاش این است سمیع و علیم تو هستی، بین سمیع وعلیم تویی و تو سمیع و علیمی زمین تا آسمان فاصله است معرفتش این طور است ( فَلَمَّا وَضَعَتْهَا قَالَتْ رَبِّ إِنِّی وَضَعْتُهَا أُنْثَى وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا وَضَعَتْ وَلَیْسَ الذَّکَرُ کَالْأُنْثَى وَإِنِّی سَمَّیْتُهَا مَرْیَمَ وَإِنِّی أُعِیذُهَا بِکَ وَذُرِّیَّتَهَا مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ ) این که پسر شد پسر که مثل دختر نیست خدا می گوید (فَتَقَبَّلَهَا رَبُّهَا بِقَبُولٍ حَسَنٍ وَأَنْبَتَهَا نَبَاتًا حَسَنًا وَکَفَّلَهَا زَکَرِیَّا کُلَّمَا دَخَلَ عَلَیْهَا زَکَرِیَّا الْمِحْرَابَ وَجَدَ عِنْدَهَا رِزْقًا قَالَ یَا مَرْیَمُ أَنَّى لَکِ هَذَا قَالَتْ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَرْزُقُ مَنْ یَشَاءُ بِغَیْرِ حِسَابٍ)
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
[۱]. انبیاء ۱۰۵
[۲]. انبیاء ۱۰
[۳]. بقره ۶۱
ثبت دیدگاه