ثروت تجدید ناپذیر
متن سخنرانی آیت الله رشاد
در جمع طلاب و استادان مدرسه علمیه دارالسلام
۲۸/۲/۹۴
اعوذبالله من الشیطان الرجیم-بسم الله الرحمن الرحیم-الحمدالله و الصلوه علی رسولالله و علی آله آل الله-والّعن الدائم علی اعدائهم اعداءالله الی یوم لقاء الله-الهی هب لی کمال الانقطاع الیک و أنر ابصار قلوبنا بضیاء نظرها الیک حتی تخرق ابصارُ القلوب حجب النور فتصل الی معدن العظمه و تصیر ارواحنا معلّقه بعزّ قدسک
از اینکه توفیق دیدار با دوستان عزیز این مدرسهی پر برکت و نورانی و زیارت جمع طلاب جوان و به فطرت نزدیک نصیبم شد و در جمع با صفا و با اخلاص شما هستم، خدا را سپاسگزارم. خدا را شاکریم که به برکت انقلاب اسلامی و به برکت ظهور مرد عظیمی مانند حضرت امام رضواناللهعلیه و در سایهی رهبر فرهمند و فرهیختهی انقلاب اسلامی،تحت عنایات حضرت حجت(عج) و هدایت مراجع عظام، الحمدلله حوزه رو به تحوّل و تکامل است، اتفاقات ارزشمندی در کشور، در گوشه و کنار حوزههای علمیه رخ میدهد، «مدرسه علمیه دارالسلام» هم از جمله آن اتفاقاتی است که آیندهی روشن و امیدبخشی را نوید میدهد. تلاش جمع همکاران ما در این مدرسه و کوششهای توأم با اخلاص و وفا و توکل و توسل حضرت حجتالاسلام و المسلمین جناب آقای اسکندری و دوستان دیگر، در همین آغاز کار خودش را دارد نشان میدهد. چهرههای نورانی شما طلبههای جوان و نوجوان قطعاً حاکی از کامیابیها و موفقیتهایی است که در این واحد علمی و معنوی رخ میدهد.
انسان مغبون
ابتدا از باب تبرّک چند حدیث میخوانم، سپس تذکری که حاصل تجربهی عمرِ از دست رفتهی ناکامیابِ من هست، به شما عرض میکنم. این احادیث که مضمون مشترکی دارند و مکرّر از ائمهی معصومین: شنیده شده دربارهی این است که آینده و فردای آدم نباید نسبت به گذشته و امروزش عقب گرد داشته باشد و یا حتی به ظاهر برابر و یکسان باشد.
- امام علی۷: مَنِ اعتَدَلَ یَوماهُ فهُو مَغبونٌ
- امام صادق۷: مَنِ اعتَدَلَ یَوماهُ فهُو مَغبونٌ
- امام کاظم۷: مَنِ اسْتَوی یَوْماهُ فَهُوَ مَغْبُونٌ
در این سه حدیث مضامین مشترک زیادی هست؛ این که «اگر دو روز یک نفر برابر باشد، آن فرد مغبون است». حتّی اگر بگوییم دو ساعتِ شخصی باهم برابر باشد، مغبون است درست گفتهایم، اینطور نیست که حتماً باید دو روز او برابر باشد. اگر کسی قبل از ظهر و بعدازظهر او برابر باشد و به کمال بیشتر دست نیافته باشد، این آدم نیز میتواند مغبون نامیده شود. اگر ماه آیندهی ما با ماهی که در آن هستیم برابر باشد نیز، این حکم صدق میکند.
شاید کسی آینده و گذشتهاش در ظاهر برابر باشد اما در واقع و با توجه به حکمی که در این حدیث آمده برابر نیست، زیرا «فردی که دو روزش برابر باشد، مغبون است» یعنی ضرر کرده و کسی که ضرر کرده، برابر نخواهد بود، اینجا برابریِ حقیقی نیست؛ در سورهی «والعصر» آمده که: (والعصر اِنَّ الاِنسانَ لَفی خُسرٍ) قاعدهی کلی این است که انسان همواره داردزیان میکند؛ این قاعدهی کلّی است و انسان هم مطلق است، مگر چهار دسته که مجموعاً یک گروهاند و زیان نمیکنند و از عمرشان و سود میبرند و اینها استثناء هستند. انسان آنچنان ظرفیّتی دارد و آنچنان سرمایهای در اختیارش هست که اگر آن را به کار نبندد، ضرر کرده، نه، گویی که «حتماً ضرر کرده»، سرمایهی عمر آنچنان ارزشمند است که اگر آن را به کار نبستیم ضرر کردهایم، حالت سکون یا حالت میانیِ بین ضرر و سود وجود ندارد؛ عمر آنچنان است که یا سود میکنیم و یا ضرر، عمر همانند پول نیست، که وقتی آن را در شرایط عادی در گاوصندوق بگذاریم، ضرر نمیکنیم، سود هم نمیبریم.
اینجور نیست که بگوییم اگر امروز را از صبح تا شب خوابیدیم، نه کار بد کردیم و نه کار خوب، پس نه سود کردیم و نه ضرر، بلکه در عمر اگر سود نکنیم به مضمون آیهی شریفه سورهی والعصر و روایات، حتماً ضرر کردهایم.
سرمایهی عمر
در سرمایهی عمر با فعالیت نکردن زیان میکنیم زیرا این سرمایه با گذشت زمان(که یک لحظه متوقف نمیشود) خرج میشود، ما شاد باشیم یا خوشحال، خواب باشیم یا بیدار، بخواهیم یا نخواهیم، زمان میگذرد، و چون زمان میگذرد، سرمایه عمر دارد خرج میشود و در اینصورت داریم ضرر میکنیم. به همین جهت است که اگر دو روز برابر شد، در ظاهر برابر شده ولی در واقع ما ضرر کردهایم زیرا به اندازه یک روز، عمرِ با ارزشمان را بدون اینکه سودی به دست آوریم از دست دادهایم؛ یک روز که هیچ، یک ساعت یا پنج دقیقه هم میتوان عمل صالحی انجام داد که به اندازهی تمام دنیا ارزش داشته باشد. توصیه پیامبر اکرم۶ به امام علی۷ است که: «اگر یک نفر به دست شما هدایت شود، بالاتر و بهتر است از همهی آنچه در عالم، خورشید بر آن غروب و طلوع میکند». چه بسا بتوان در پنج دقیقه کسی را با صحبت حقّی هدایت کنیم، و این میشود برابر با همهی عالم و همهی آنچه در منظومهی شمسی وجود دارد زیرا خورشید در همین منظومهی شمسی غروب و طلوع میکند. آیا وقتی انسان از چنین سرمایهای بهره نگیرد و از دست برود، زیان نیست؟ چه خسارتی بالاتر از این؟ اصولاً در گذشتهها دوران طلبگی زودتر شروع میشد مثلاً از ششم ابتدایی نوجوانها طلبه میشدند گاهی ششم ابتدایی هم نداشتند، مخصوصاً در خانوادههای روحانی گاهی بچهها هشت یا نُه ساله در مکتبخانه شروع میکردند به درس خواندن و احیاناً به حوزه میرفتند. آن وقتها تهران زیاد مدرسه نداشت، از زمانی که ما شروع کردیم نصایح زیادی از اساتید و بزرگترها و طلبههایی که پیراهنی بیشتر پاره کرده بودند، شنیدیم. قم که رفتیم اساتید ما میآمدند و از احوالات خود برای ما میگفتند، یکی از آقایانی که هنوز هم هست و از اهل معرفت است و استاد ما بود یادم هست که با چه حسرتی میگفت: «زمانی ما هم حجرهدار بودیم، اساتید ما نیز حرفایی را زدند ولی ما گوش نکردیم و حالا پشیمانیم، حالا میفهمیم که چه گفتهاند، میگفت: شما هم حواستان باشد نکند روزی شما هم پشیمان شوید». من الان میخواهم همین را به شما بگویم، این عرایض مختصری که میگویم با دقّت تلقّی بفرمایید خدایی نکرده روزی پشیمان میشوید که دیگر سودی ندارد، زیرا سرمایه از دست رفته است، ما زمانی فهمیدیم که نزدیک شصت سال از عمرمان گذشته و هنوز پیادهایم. کاش پیاده بودیم و در مسیر راه میرفتیم.
ثروت تجدیدناپذیر
فرصتها از دست میرود و سرمایهها تجدید ناپذیرند. سرمایهی عمر، حقیقتاً یک ثروت و یک منبع تجدیدناپذیر است؛ گاهی میگویند نفت و چیزهای دیگر انرژیهای تجدیدناپذیرند، نخیر، این انرژی «تجدیدناپذیر» عمر است، وقتی از دست رفت قابل جبران نیست. فرض کنید الان نیمی از عمر یا ثلث یا ربع یا خمس آن سپری شده و از دست رفته باشد، حتی اگر از این به بعد، آدم متنبّه بشود و از عمر خود خوب بهرهورداری کند، باز قابل جبران نیست، زیرا فقط نگذاشته باقیِ عمر تلف شود. بنابراین گمان نکنید اگر ما برگردیم، عمر از دست رفته را جبران کردهایم، این جزو محالات است، بنابراین سرمایهی عمر خیلی با ارزش است. شماها خیلی خوششانس هستید که در این مدرسه با چنین برنامههای تدوین شده وبا این سنین پایین درس میخوانید، از وقتتان صرفهجویی میشود و به تعبیری عمرتان مدیریت میشود. به هر میزان از جناب آقای اسکندری و دوستان دیگر و عزیزانمان در این مدرسهی با ارزش و مبارک قدردانی کنیم جا دارد؛ ایشان و بقیهی مربیان واساتید، نگرانِ شما و عمر شما هستند و این خیلی مهم است و ای کاش همه یکچنین مربیان و مدیرانی میداشتند.
اغتنام فرصتها
من وقتی بر میگردم به گذشتهام و محاسبه میکنم میبینم در یک مقاطع و موقعیتهایی اگر فرد دیگری بود و غم ما را میخورد و بالای سر ما میبود، بهتر بود. البته تهران که بودیم مرحوم والد رضواناللهعلیه بالای سر ما بود و ما را تعلیم میداد و مراقب بود اما قم که رفتیم، یک مقداری رها بودیم. آن زمان مدرسهها به اینصورت تحت برنامه نبود؛ البته مدرسهی حقانی و مدرسهی آیت الله گلپایگانی تحت برنامه بودند، بقیهی مدارس، مَدرَس بودند، نه مدرسه مصطلح، مَدرَسها، سالنهای کوچک و بزرگی بودند که طلبهها میرفتند آنجا و اساتید میآمدند درس میدادند، کسی برنامه نمیداد که امروز چی بخوانید و فردا چی بخوانید، آنوقت خبری از این برنامهریزی دقیق مدرسهی شما نبود. در اینجا از هفت صبح تا هفت شب برنامه است و این خیلی خوب و ارزشمند است. در زمان ما این شکلی نبود. طلبهای که تنبل و بیدقت و بیبرنامه بود، اگر یک درس هم میخواند، به او میگفتند طلبه، اگر پنج درس هم میخواند به او میگفتند طلبه. اگر کتاب لُمعه را شش سال هم طول میداد و یا اگر دو ساله و یا یک ساله هم تمام میکرد، باز به او میگفتند، طلبه!
خب اگر کسی دقت میکرد و خدا عنایتی داشت یا چیزی سبب میشد که تصمیماتی برای خودش میگرفت، موفق میشد، دو جلد شرح لمعه را یک سال شمسی یعنی دوازده ماهه خواندیم برای اینکه جمعه و پنجشنبه و تعطیلی نداشتیم، حتی وقتی میرفتیم قم، بیشتر مکاتبه میکردیم و کمتر میآمدیم تهران، والدین هم گاهی اوقات به ما سر میزدند. ما بطور خصوصی با سه نفر و یا گروهی درس لمعه میخواندیم و در یک روز پنج درس لمعه را میخواندیم، گاهی اوقات اینگونه توفیق بود و گاهی اوقات هم وقتها تلف می شد. به هر حال «چه باید کرد؟» را میگویم و بحث شما را تمام میکنم.
محاسبهی عمر
فرصتها از دست رفت و ما توان کار جدی نداریم. من به شما عرض میکنم که گاهی اوقات شرایطی پیش میآید که خیلی از کارها را نمیتوان انجام داد، زمانی با شخصی همکار بودیم کار او قلم زدن بود، کتاب مینوشت، در ماه مبارک رمضان، در آخرهای روز دیگر توان نداشت کار کند، من در دلم میگفتم نوشتن که کاری ندارد، آدم میخوابد و مینویسد، ولی من به شما عرض میکنم، الان با اینکه من زیاد پیر به حساب نمیآیم اما سطح هوشیاریام پایین آمده و توانِ قبل را ندارم. قبلاً گاهی کل شب را بیدار مینشستم و احساس مشکل نمیکردم اما الان به طور عامیانه کشش قبل نیست، شرایط جوری میشود که انسان حتّی نمیتواند بنشیند فکر کند، چه برسد به قلم زدن و نوشتن که نه زور میخواهد و نه زحمت دارد…! وقت میگذرد، طوری میشود که به ناچار از دست میرود و همانند کسی میشود که سرمایهاش در کنار رودخانه است. بخشی را استفاده میکند و در مقطعی بخشی از آن را آب میبرد، سرمایه عمر را آب دارد میبرد و ما تماشا میکنیم و نمیتوانیم کاری کنیم پس قدر عمر را بدانیم. از جمله عواملی که از هدر رفتن عمر جلوگیری میکند «داشتن برنامه» و «تهیه کارنامه» است. بنده ۳۲ سال است تقویم و برنامه دارم و همه چیز تنظیم شده است، ساعاتی که چقدر باید مطالعه کنم، چقدر درس بدهم و چقدر جلسه داشته باشم؛ حدود سی نوع کار است، تحقیق، تدریس، ملاقات،مدیریت، جلسات، مصاحبهها و کنفرانسها، این فعالیتها را اول سال میبندم و در آخر سال برنامهی سال آینده را تنظیم میکنم و کارنامه سالِ گذشته را میبندم و محاسبه میکنم که مثلاً قرار بود چند تا مقاله بنویسم، چند تا نوشتم؟! چه تعداد از آن محقّق شد و چقدر محقّق نشد و به جای آن، چه چیز محقّق شد، در آخر سال کارنامه درست میکنم.
بهره گیری از تجربیات بزرگان
یکی از بهترین کارها در حوزهها این است که از پیرمردها (البته اگر ما جزو پیرمردها به حساب بیاییم) دعوت کنیم و از آنها بپرسیم چکار میکنید؟ چکار کردید؟ آنها هم تجربیاتشان را بگویند و به صورت رایگان در اختیار جوانها بگذارند.
راه چاره این است که ما خود را در معرض حساب و کتاب قرار دهیم که بحمدالله در این مدرسه، بخش عمدهای از کارها و برنامههای شما توسط مربیان و مسئولینِ کارشناس، دلسوز و باتجربه مشخص شدهاست.
البته این کافی نیست، شما خودتان هم باید برای ساعتتان برنامهریزی کرده باشید، قرار است به کجا برویم؟ نقشه راه چیست؟ چه اتفاقی قرار است در عمر ما بیفتد؟ باید آن را تصویر کرده باشیم و بیاوریم در غالب برنامه، اینکه مثلاً قرار است از لحاظ عبودیت و تعبّد پرورده شویم و کمال پیدا کنیم یا به لحاظ علمی باید رشد کنیم و یا اینکه به عنوان یک عالم دینی چه مهارتهایی باید کسب کنیم، همهی اینها برنامه میخواهد و باید دیده شود. خط و مقصد نهایی پیش روست، اگر قرار است من حکیم، فقیه، مفسّر و متکلم بشوم و یا هر رشته دیگری را انتخاب کنم، باید تصمیم خود را بگیرم، باید برنامهریزی کرد. البته نمیخواهم بگویم هر آنچه که تصمیم میگیریم اتفاق میافتد، باید اینجوری فکر کنید که من مثلاً در چه سالی باید بتوانم به قوّه اجتهاد برسم؟ الان زود است ولی چیزی طول نمیکشد که باید چنین تصمیمی بگیرید.
«داشتن برنامه» ، «تهیه کارنامه»
بنابراین چارهی اصلی، «داشتن برنامه» و «تهیه کارنامه» است و این بیان حضرت علی۷ را هم به عنوان مستند عرائض ناقصم عرض میکنم که در بستر بیماری به امام حسن و حسین: فرمود: «اوصیکما و جمیع ولدی و اهلی و من بلغه کتابی بتقوی الله و نظم امرکم»
در شرق و غرب عالم بروید، چنین مکتبی نیست که بگوید تقوا و نظم باهم برابرند. در این مکتب است که تقوا را معیار برتری و کمال انسانیت و همه چیز برمیشمرد. (اِنّ اَکرَمَکُم عنِد اللهِ اَتقاکُم) و نظم را دقیقاً در کنارش قرار میدهد. بیان حضرت خیلی جالب است، میفرمایند: وصیت من به شما دو پسرم و به همهی فرزندانم و به نسلم و هرکس که این پیام به او میرسد و در حقیقت به همهی بشریت است: ۱- تقوی ۲- نظم. اینها به ترتیب نیستند، بلکه ظاهراً همارزشاند، زیرا بدون نظم تقوی حاصل نمیشود، و چه بسا تقوا عملاً در گروِ نظم است.
نظم یعنی همان برنامه و تهیه کارنامه، برنامه همان «مراقبه» و تهیهی کارنامه همان «محاسبه» است؛ ما باید با برنامه زندگی کنیم و آخر سرهم حساب و کتاب کنیم. این راه موفقیت است که انشاا… خدای متعال در مواقعی که نسیم ویژهای میوزد به همه ما توفیق بدهد که بتوانیم استفاده کنیم، مخصوصاً این ایّام شعبان که روز و شب آن فرق میکند و بسیار بزرگ است، شرف آن به این است که منسوب به رسولخدا۶ است، این ماه مقدّمهی ماه مبارک رمضان و بین دو ماه رجب و رمضان قرار گرفته است. انشاءالله در این لحظات و در این لحظه بتوانیم از فرصتهای فوقالعادهای که وجود دارد استفاده کنیم. ادبیات دینی ما، خیلی معنا دارد زیرا در بعضی لحظهها (شاید فقط در یک لحظه) اتفاقات تاریخی عظیمی میافتد.
علامه مجلسی؛ علامهی زنده
پدر علامهی مجلسی- مجلسی اول- در قنوت نماز وتر حالِ خوشی به او دست میدهد و لحظهای فکر میکند حالا که ارتباط برقرار است، چه بخواهم؟! یک مرتبه محمد تقی که در گهواره است گریه میکند، او نیز یاد پسرش میافتد؛ ببینید خدا چطور کار را جور میکند و یادآوری میکند! بچه را میگریاند، (این گریه، گریهی خدائی است). یک مرتبه تصمیم میگیرد برای فرزندش دعا کند تا در آینده یک عالمِ عامل و تأثیرگذار شود، الان شما ملاحظه میکنید، امروز علامهی مجلسیِ چهارصد سال پیش خیلی زندهتر از ما و حتی زندهتر از علمای عصر ما است. الان علامهی مجلسی چهقدر در زندگیها حضور دارد؛ در کتابخانهها حضور دارد، در مسیرها حضور دارد، وجودِ او وجود مبارکی است.
ایشان چهارصد سال پیش حدود صد و ده جلد کتاب بحار که یک دایره المعارف عظیم است را در روزگاری که فنّ دایرهالمعارفنویسی معمول نبوده، جمعآوری کرد.
قلّه را ببینیم…
شما انشا ا… آیندهی خوبی خواهید داشت، خودتان را دست کم نگیرید. شصت، هفتاد نفر طلبهای که اینجا درس میخوانید فکر کنید که همهی شما آیت الله بروجردی آینده هستید. یادم میآید که یک وقت، مدیر ما با یکی از طلبهها برخورد بدی کرد، استاد ما مرحوم حاج حسن آقا تهرانی بسیار برآشفته شدند و فرمودند: «چرا به ایشان توهین کردی؟» شاید ایشان در آینده آیتالله بروجردی باشند. دلیلی هم نیست که نباشند، مگر آیت الله بروجردی از آسمان نازل شدند؟! یا امام(ره) فرشته بودند؟! پیغمبر هم فرشته نبود… همهی انسانها ظرفیتهای الهی و فطرتی دارند. آیتالله بروجردی و امام(ره) استعدادهایشان را مدیریت کردند. فکر نکنیم که همیشه بزرگان نوابغاند. نخیر…! همهی ماها نابغهایم، همهی شما همهتان فیلسوف، مرجع، مفسّر و … میشوید و خواهید شد، به یک شرط: «اغتنام فرصت»، «برنامه داشتن» و «کارنامه تنظیم کردن». از سوی خدا توفیقات و از سوی ما توکّل و توسّل باشد، بندهی طلبه به شما قول میدهم که چنین میشود و خواهد شد و با این نگاه هم باید جلو رفت. اگر قلّه را نگاه کنیم، یا به قلّه میرسیم و یا به سینهکش کوه میرسیم ولی اگر از همان اول بگوییم نمیشود، به دامنه که رسیدیم، خسته میشویم.
پیچ تاریخی
جهان به تعبیر مقام معظم رهبری در تحوّل است و ما در یک پیچ تاریخی قرار گرفتهایم و فرمایشات ایشان همانند حضرت امام(ره) یک نوع الهامات الهی است زیرا خدای متعال به ایشان نوعی عنایت دارند، و چرا نداشته باشند؟! خدای متعال به اینها عنایت داشت، زیرا مردی که آمد شانهی خود را زیرِ بارِ سنگین ادارهی أمر امّت گذاشت، این با بنده و آن آقا که صبح تا شب بیکار است، نباید یک تفاوتی داشته باشد؟
حتماً مورد توجه هستند و خدای متعال نگاه میکند که این آدم آمده، عزم کرده ادارهی ملّت را به عهده گرفته و تشیّع را در جهان آبرومند کرده تا مکتب اهل بیت: تحکیم پیدا کند چرا خدا به او توجّه نکند؟!
گاهی شخصی یک کار خیلی کوچک انجام میدهد و خدای متعال به احترام آن کارهایی برایش انجام میدهد. از لسان ایشان نوعی الهامات صادر میشود که فرمودند: «ما در یک پیچ تاریخی هستیم» آیندهی ما بالا است و شما باید خود را آماده کنید برای رسالتهای تاریخی جهانی به لحاظ زمانی باید تاریخی بیندیشید. جهانی فکر کنید، همانند حضرت امام که ایشان دنیا را تکان دادند.
شما هم میتوانید حضرت امام شوید، به شرطها و شروطها…
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
این مطلب بدون برچسب می باشد.
ثبت دیدگاه