متن سخنرانی حضرت آیت الله جوادی آملی
در جمع طلاب و استادان مدرسه علمیه دارالسلام
٩۴/۵/۵
یوسفانِ یعقوب(ع)
السلام علیکم و رحمه الله و برکاته، أعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم، الحمد لله رب العالمین، و صلّی الله علی جمیع الأنبیاء و المرسلین سیّما خاتمهم و أفضلهم محمد و أهل بیتهم الطیّبین الأنجبین، سیّما بقیه الله فی العالمین بِهِم نتولّی و من أعدائهم نتبرّیءُ إلی الله.
مقدم شما بزرگواران و وارثان آینده انبیاء و اولیای الهی را گرامی میداریم؛ بزرگانی که در مدرسه پُربرکت «دارالسلام»، تلاش و کوشش میکنند تا شما عزیزان را تحویل نظام الهی و اسلامی دهند؛ سعی آنها مشکور باشد.
شما یوسفان یعقوباید
مطلب اوّل: وجود مبارک امام صادق(ع)، برنامه ای دارد که نشان میدهد طالبان علوم الهی به منزلهی یوسفانِ یعقوب(ع) هستند. در قرآن کریم از جریان یعقوب(ع) و یوسف(ع)، سخن مبسوطی به میان آمده است و چون وجود مبارک یعقوب(ع) به فراق یوسف(ع) مبتلا شد، شِکوهاش را به ذات اقدس الهی عرضه کرد: (إِنَّما أَشْکُوا بَثِّی وَ حُزنی إِلَى الله) (یوسف:۸۶)؛ یعنی اندوه خودم را در اثر فراق فرزندم یوسف (ع) به پیشگاه خدای سبحان میبرم. حضرت یعقوب(ع) ، فرزندان فراوانی داشت، اما این سخن را تنها درباره یوسف (ع) گفته است. وجود مبارک امام صادق (ع) نیز وقتی به طالبان علوم و شاگردان مخصوص خود میرسید، همین جمله را میفرمود: «أَشْکُو إِلَى اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ وَحْدَتِی وَ تَقَلْقُلِی». من از تنهایی؛ از این که حوزه علمیه ندارم، از اینکه مدرسه ای ندارم، از اینکه این طاغوت به من اجازهی ساختن مدرسه نمیدهد تا طلبهها را آنجا جمع کنم، از اینکه خودم حجرهای ندارم که همانجا ساکن باشم، شکایتم را به خدای سبحان عرضه میدارم. پس معلوم میشود عزیزانی که مثل شما هستند، به منزلهی یوسفِ حضرت یعقوباند. هیچ فرقی هم بین وجود مبارک امام صادق (ع) و امام زمان(عج) نیست. الآن هم وجود مبارک امام زمان(عج) همین حرف را میزند، میفرماید: «ای کاش مدرسهای بود، خودم آنجا حضور میداشتم، شما را آنجا جمع میکردم و برای شما تدریس میکردم».
مرگ، پُل است
شما کسانی هستید که راهیان راه هستید. خیلیها راه را گم کردهاند، خیال میکنند که مرگ، پایان راه است. خیلیها خیال میکنند که مرگ، یک چاله یا یک گودال است؛ نمیدانند که مرگ، معبر و پل است؛ نمیدانند تمام خبرها، آن طرفِ پل است؛ این طرف، یک چاله و یک قبرستان میبینند، خیال میکنند که مرگ همین گودال است. وجود مبارک سیدالشهداء (ع) در بحبوحهی روز عاشورا، بعد از اینکه عُمَر سعد ملعون و تیراندازها، خیام حسینی را تیرباران کردند، «ثُمَّ أقبَلَتِ السَّهام کَأَنَّها القَطَر»، مرگ را معنا کردند، فرمودند: «یاران من، دوستان من، شاگردان من، ما المَوتُ إلاّ قَنطَرَهٌ تَعبُرُ بِکُم».
مرگ، پوسیدن نیست؛ مرگ، چاله نیست؛ مرگ، قبر نیست؛ مرگ، چاه نیست؛ مرگ، پل است؛ تمام خبرها بعد از مرگ است. اگر جهان به این بود که انسان بمیرد و بپوسد، که دیگر خداوند این همه نظام فرشتهها و نظام محیّرالعقول را خلق نمیکرد. تمام مشکل، این است که خیلیها تصوّر میکنند مرگ، پوسیدن است؛ در حالی که اگر بفهمند مرگ از پوست به در آمدن است، با دستِ پُر میمیرند. آیا آدم عاقل، عمری زحمت بکشد، بعد هرچه دارد بگذارد و با دست خالی برود؟ قرآن کریم میفرماید: عدهای هنگام مرگ با سختی میمیرند؛ (المَلائِکَهُ یَضرِبُونَ وُجُوهَهُم وَ اَدبارَهُم) (محمد:۲۷)؛ فرشتگانی هستند که با سیلی محکم به صورت این محتضر میزنند، فرشتگانی هم هستند که محکم با مشت به پشت آنها میکوبند.
خدا مرحوم آقای شاهآبادی (رضوان الله علیه) را قرین رحمت کند. ایشان رسالهای دارند به نام «شذرات المعارف». در این رسالهی کوچک، این دو آیه را با لطافت خاصّی اینگونه معنا کردهاند: فرشتگانی که مسئول این عالماند، با مشت محکم به پشت برخی میزنند، که نوبت شما تمام شد، بروید بیرون. فرشتگانی هم که مسئول آن عالماند، وقتی میبینند آنها با روی سیاه و دست خالی آمدهاند، محکم به صورت آنها میزنند، که چرا اینچنین کردهاید؟
دارالسلام؛ مدرسهی آبرومند
اگر ما مشکلاتی در جامعه داریم، یا برای اختلاس است، یا برای بیعرضگی و یا برای بدکاری است. اگر پیام این مدارس به گوش مردم برسد، مردم و جامعه میفهمند که اختلاس یعنی انتحار، گناه یعنی سَم؛ معلوم است آدم عاقل که دست به سَم نمیزند. بعد فرمود: تنها مشکل شیطان، این نیست که دینِ انسان را بگیرد. بر فرض (خدایی ناکرده) یک کسی دینش را هم از دست داد، مگر شیطان رهایش میکند؟ پیامی که این مدارس به ما میرسانند، این است که شیطان در درجه اول، دین را میخواهد، اما قطعاً به کافر کردن افراد اکتفا نمیکند. در درجهی دوم، تمام تلاش و کوشش خود را میکند که انسان را مصلوبالحیثیه و بیآبرو کند. عدهای هستند که مسلمان نیستند، کافرند، ولی زندگی آبرومندی دارند. اینکه خدای سبحان فرمود: لباس آدم و حوّا گرفته شد؛ (فَوَسوَسَ لَهُمَا الشَّیْطَانُ لِیُبدِیَ لَهُمَا مَا وُورِیَ عَنهُمَا مِن سَوءَاتِهِمَا) (أعراف/۲۰). قرآن از این شفافتر که نمیتواند سخن بگوید. آنجا که نامحرمی غیر از آدم و حوّا در کار نبود. تمام تلاش و کوشش شیطان، این است که با بدکاری، کمکاری و یا اختلاس و مانند آن، آبروی انسان را ببرد. آدم بیآبرو شب و روز تقاضای مرگ میکند. این مدرسهها نزد خدا آبرومند هستند. این مدرسه، مدرسه آبرومندی است. هم آبرومندانه زندگی میکند و هم سعی میکند که آبروی جامعه را حفظ کند. بنابراین اگر میبینید که وجود مبارک امام صادق (ع) ، همان حرفی را میزند که یعقوب نبی (ع) درباره یوسف(ع) گفت، همان شِکوهی الهی را دارد. او عرضه داشت: (إِنَّما أَشکُوا بَثِّی وَ حُزنی إِلَى اللهِ)(یوسف:۸۶)؛ وجود مبارک امام صادق (ع) هم دارد که «أَشکُو إِلَى اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ وَحدَتِی وَ تَقَلقُلِی بَینَ أَهلِ المَدِینَهِ حَتَّـى تَقدَمُوا وَ أَراکُم وَ آنَسَ بِکُم فَلَیتَ هٰذِهِ الطَّاغِیَهَ أَذِنَ لِی فَأَتَّخِذَ قَصراً فِی الطَّائِفِ فَسَکَنتُهُ وَ أَسکَنتُکُم مَعِیَ وَ أَضمَنَ لَهُ أَن لَا یَجِیءَ مِن نَاحِیَتِنَا مَکرُوهٌ أَبَداً».
مدیر لایقی دارید؛ به لطف الهی، دلسوز، مهربان، مؤدّب، عالم و فاضل، که در حضور شما، در احضار شما، در تعلیم شما، در تزکیه شما تلاش و کوشش میکند. خدا را شاکر باشید و حداکثر بهره را ببرید که از این علوم استفاده کنید.
طلبهگی ؛ امانت الهی
مطلب دوم: این علوم واقعاً امانتهای الهی هستند. طوری درس بخوانید که بعداً بتوانید به دیگران منتقل کنید؛ یعنی استاد شوید. کسی که درس میخواند و تنها درباره خودش صَرف میکند، او کار عابد را انجام میدهد، نه کار عالم را. او سعی میکند که «به درآورد گلیم خویش را». طلبهای که نتواند مدرّس، مصنّف، مؤلّف یا محقّق شود و این امانت را به دیگری منتقل کند، به بیراهه میرود؛ یعنی رسالت این مدارس را انجام نمیدهد.
وارثان انبیاء با همت باند
مطلب سوم: اینکه به ما گفتند: «العُلَمَاءُ وَرَثَهُ الأنبِیَاءِ»؛ این عبارت را اگر به یک طلبهی ادبیاتخوان بدهید، میگوید: «العُلَمَاءُ» مبتدا، «وَرَثَهُ الأنبِیَاءِ» خبر و یک جملهی خبریه. ولی این، یک جملهی خبریهای است که به داعیِ انشاء، القاء شده است. «العُلَمَاءُ وَرَثَهُ الأنبِیَاءِ» یعنی: أیّها العلماء، بکوشید تا از انبیاء ارث ببرید. این به وجود مبارک پیامبر(ص) و حضرت امیر(ع) اختصاص ندارد. وجود مبارک حضرت رسول (ص) به همهی افرادی که تازه بالغ شدند، یک اعلام عمومی کرده، فرمودند: مادامی که شما بالغ نبودید، والدین شما برای شما شناسنامه گرفتند و اسم خودشان را در شناسنامهی شما نوشتند، این طبیعی است؛ اما حالا که بالغ شدید، بیایید برای خودتان شناسنامه بگیرید، ما شما را به عنوان فرزندی قبول داریم، بیایید فرزندان ما شوید: «أنَا وَ عَلیٌّ أبَوَا هَذِهِ الأُمَّه». شما عزیزان الآن پذیرفتید که فرزندان پیامبر (ص)و حضرت امیر(ع) شوید، این شناسنامه را به لطف الهی گرفتید. خب، اگر پدر ما حضرت امیر (ع) باشد، مادر ما که خواهد بود؟ [بغض و گریهی حضرت استاد] از این خاندان، راستگوتر کیست؟ خود حضرت فرمود: بیایید و بچههای ما شوید، ما شما را به عنوان فرزندی قبول میکنیم: «أنَا وَ عَلیٌّ أبَوَا هَذِهِ الأُمَّه». خب، ما چرا فرزندان آن بزرگواران نشویم؟ چرا «سلمان» بشود «مِنَّا أهلَ البَیتِ»، ولی ما نشویم؟ این عبارت «مِنَّا أهلَ البَیتِ»، دربارهی خیلیها (چه زن و چه مرد) آمده است، اختصاصی به «سلمان» ندارد. بعضی از محدّثان قم، حتی بعضی از خانمها، این لقب را دریافت کردند. ائمه: فرمودند: فلان خانم که در علوم الهی تلاش میکند، «مِنّا أهلَ البَیتِ» است.
از بیانات نورانی سیدالشهداء (ع) است که از پیامبر خدا (ص) نقل فرمودند: «خدای سبحان، همّتِ پست و فکر پست را دوست ندارد»؛ «إنَّ اللهَ سُبحَانَهُ وَ تَعَالَی یُحِبُّ مَعَالِی الأمورِ وَ یَکرَهُ سَفسافُهَا». طلبهای که از همان ابتدا، هدفش این است که رسائل و مکاسب بخواند، به جایی نمیرسد؛ یا از همان اول، هدفش این باشد که مجتهد مسلّم شود، او اگر به جایی رسید، خوب است، اما هدف نباید این باشد. این بیان نورانی سیدالشهداست که خداوند، فکر بلند، همّت بلند، هدف بلند، نیّت بلند، مقصد بلند و بلندپروازی را دوست میدارد. اینکه فرمودند: «العُلَمَاءُ وَرَثَهُ الأنبِیَاءِ»، این تنها، فرمایش وجود مبارک پیغمبراکرم (ص) و حضرت امیر (ع)نیست؛ حرف همهی انبیاء و اولیای الهی است. هر پیامبری، هر پیامی را بیاورد، ما میتوانیم بر اثر وراثت آن را به ارث ببریم.
هر ماه خودتان را وزن کنید
مطلب چهارم: کسی که میخواهد از پدر یا مادرش ارث ببرد، تا مورِّث نمیرد، چیزی به وارث نمیرسد؛ یعنی مرگ مورِّث شرط است. ولی در جریان «العُلَمَاءُ وَرَثَهُ الأنبِیَاءِ» که صحبت از معارف و حقایق الهی است، شرط آن، مرگِ وارث است؛ یعنی تا وارث نمیرد، چیزی به او نمی دهند. اهل بیت: فرمودند: «مُوتوا قَبلَ أن تَمُوتوا»؛ یعنی شما میتوانید از وهم بمیرید، از خیال بمیرید، از شهوت بمیرید، از غضب بمیرید و عقل و عدل شوید. اگر وارث مُرد، از مورِّث، طَرْفی میبندد. اگر بخواهید، از مال ارث ببرید، شرط آن مرگِ مورِّث است؛ ولی اگر بخواهید از علم ارث ببرید، شرط آن مرگِ وارث است. «مُوتوا قَبلَ أن تَمُوتوا، حاسَبُوا أنفُسَکُم قَبلَ أن تُحاسِبُوا، وَزِنُوا قَبلَ أن تُوزَنوا»؛ قبل از اینکه شما را وزن کنند، خودتان را بکشید. خیلیها هستند که خودشان را وزن میکنند، ببینند اضافه وزن دارند یا نه. شما که بدن و شکمتان را وزن میکنید، عقلتان را هم وزن کنید، ببینید این ماه چند مطلب فهمیدهاید.
نرم کنندگان قلوب
مطلب پنجم و بخش پایانی عرایض بنده، این است که ما، هم دستور داریم که به اینجا برسیم، و هم از آنهایی که به اینجا رسیدهاند، استفاده کنیم. انبیاء، متحمّل امور گوناگونی بودند، آنها علوم حصولی را به مردم آموختند: (یُعَلِّمُهُمُ الکِتابَ وَ الحِکمَهَ) (جمعه:۲)؛ معارف قرآن را آموزش دادند؛ فلسفه و کلام، فقه و اصول، ادبیات، تاریخ، حدیث، قصص انبیاء و معارفی را که قرآن کریم نقل میکند، به مردم یاد دادند؛ اینها علوم حصولی است. اما یک سلسله علوم دیگری هم هست که علم نیست؛ یعنی راه فکری ندارد. در تعبیرات قرآن کریم نسبت به حضرت داوود(ع) دارد که ایشان دو کار انجام دادند: یکی (وَ عَلَّمناهُ صَنعَهَ لَبُوسٍ لَکُم لِتُحصِنَکُم مِن بَأسِکُم) (أنبیاء:۸۰)؛ ایشان زرهبافی را یاد رزمندهها داد، که نیروی دفاعی آنها باشد؛ دیگر اینکه توانست این آهن سرد و سخت را نرم کند.
قرآن کریم در جریان اِلانهی حدید (نرم شدن آهن در دستان حضرت داوود (ع) )، تعبیر به علم نکرد؛ چون معجزه، راه فکری ندارد؛ یعنی نمیشود از یک پیامبر پرسید: شما چهکار کردی که با زدن یک عصا به این سنگ، دوازده چشمه درآمد؟ معجزه، راه علمی ندارد؛ بلکه به قداست روح، وابسته است. خدای سبحان فرمود: «ما این آهن سخت و سرد را در دستان داوود مثل موم، نرم کردیم». بعد فرمود: «بعضی از دلها مثل سنگاند یا از سنگ، سختترند یعنی مثل آهناند»؛(فَهِی کالحِجَارَهِ أَو أَشَدُّ قَسوَهً) (بقره:۷۴). این دلهای سخت و سنگ به وسیله معجزات و بیانات نورانی داوود (ع) ، نرم و مثل موم شد. خیلیها بودند که «قَسِـیُّ القلب» بودند. وقتی به محضر داوود پیامبر(ع) مشرّف میشدند، نرم میشدند. این کار، شدنی است. اگر شدنی نبود که به ما نمیفرمودند: «العُلَمَاءُ وَرَثَهُ الأَنبِیَاءِ». بنابراین، هم کسانی هستند که اگر سخنان آنان را بشنویم، قلب قسی ما نرم میشود، و هم ما موظفیم به جایی برسیم که اگر خدایی ناکرده کسی قسیالقلب شد، ما آن قلب را نرم کنیم. همه، این توفیق را ندارند که چندین سال درس بخوانند. گاهی جوانی که بیراهه میرفته، ناگهان شب عاشورا، روز عاشورا، شب قدر یا روز قدر برمیگردد. چه کسی قلب او را برمیگرداند؟ در جمع ما، مردان الهی هستند که با یک جمله، با یک حدیث، یا با یک آیه، قلبشان نرم میشود: (وَ أَلَنَّا لَهُ الْحَدِیدَ) (سبأ:۱۰). اگر بعضی از دلها، (فَهِی کالْحِجَارَهِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَهً) (بقره:۷۴) هستند، اینها به وسیله آیات الهی و به وسیله کلمات ائمه: نرم میشوند.
إنشاءالله امیدوارم که ذات اقدس اله، همهی شما را جزء شاگردان خاص وجود مبارک امام صادق (ع) قرار بدهد، که اگر جزء شاگردان خاص آن حضرت بودید، جزء شاگردان خاص حضرت ولیعصر(أروحنا فداه) خواهید شد. من مجدداً از همهی مهمانها و شما عزیزان و مدیر محترم مدرسهی شما و اساتید شما حقشناسی میکنم. از ذات اقدس اله، مسئلت میکنیم حوزههای علمیه، حوزههای دانشگاهی و همه مراکز فقهی و فرهنگی و دانشگاهی را مشمول دعای خاص ولیّ عصر(عج) قرار بدهد.
پروردگارا نظام ما، رهبر ما، مراجع ما، دولت و ملت و مملکت ما را در سایه امام زمان(عج)، حفظ کن. روح مطهّر امام راحل(ره) و شهدا را با انبیای الهی محشور بفرما. خطر تکفیری، سلفی و داعشی را به استکبار و صهیونیسم برگردان. امنیت خاورمیانه، امنیت مناطق مسلماننشین، امنیت کشورهای جنگ زده، امنیت یمنیها، عراقیها، فلسطینیها و سایر کشورها را در سایهی امام زمان(عج) حفظ بفرما. مشکلات دولت و ملت و مملکت ما، مخصوصاً در بخش اقتصاد و ازدواج جوانها را حل بفرما. جوانان مملکت و فرزندان ما را تا روز قیامت از بهترین شیعیان اهل بیت: قرار بده. این نظام اسلامی را تا ظهور صاحب اصلیاش از هر خطری محافظت بفرما.
غَفَرَ اللهُ لَنَا وَ لَکُم وَالسَّلامُ عَلَیکُم وَ رَحمَهُ اللهِ وَ بَرَکَاتُهُ.
ثبت دیدگاه