چهار چشمهی حیات معنوی
متن سخنرانی آیت الله صدیقی
در جمع طلاب و استادان مدرسه علمیه دارالسلام
۲/۶/۹۳
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ بَارِئِ الْخَلَائِقِ أَجْمَعِینَ بَاعِثِ الأنبِیَاءِ وَ المُرسَلینَ ثُمَّ الصَّلَاهُ وَ السَّلَامُ عَلَى سَیِّدِنَا وَ نَبِیِّنَا حَبیبِ إلَهِ العَالَمینَ أبِی القَاسِمِ مُحَمَّدٍ ثُمَّ الصَّلَاهُ وَ السَّلَامُ عَلَى أهلِ بَیتِهِ الطَّیِّبینَ الطَّاهِرینَ المَعصُومینَ المُقَرَّبینَ المُنتَجَبین وَ لَا سِیَّمَا بَقیَّهِ الله فِی الأرَضین فَااللَّعْنَهُ اللَّهِ ْعَلَى أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ إلَی یَومِ الدِّینَ آمینَ رَبَّ العَالَمینَ».
اولین باری که مسئله ی مجوز این حوزه ی مقدسه در شورای عالی مدیریت مطرح شد اسم مبارک برادر عزیز و نورانی و مخلصِ ما حضرت حجت الاسلام و المسلمین آقای اسکندری برده شد، من با اعتقاد راسخ گفتم ایشان برای این کار الحمدلله اهل هستند. خداوند به ایشان متانت، معرفت و دانش داده است.
و از اینکه خدای متعال این پرچم را به دست ایشان داده تا برای امام زمان قشون بسازد، به خودم مباهات می کنم و از ایشان و همراهانشان که شما را در مسیر اقتدارِ ایمانی و عملی پیش می برند، تشکر میکنم. من با شما جوان ها و نوجوان های عزیز چند نکته قرآنی را مرور می کنیم که بحمدالله اهل قرآن هستید. وجود مبارک امام حسن عسگری۷ فرمودند:
همواره خود را سر این چهار چشمه قرار بدهید و عطش جانتان را رفع کنید؛
۱-همیشه با خدا باشید.
ذکرُالله یعنی با خدا بودن.همیشه با خدا باشید، خدا همیشه با شما هست«هو معکم اَین ما کنتم» هر جا بروید با خدا هستید حالا که او همیشه با شما هست می بیند که شما چه میبینید، قدم بر می دارید با خدا قدم بر دارید، قدم می زنید با خدا قدم بزنید فکر میکنید با خدا فکر کنید، غذا می خورید با خدا غذا بخورید این که به ما گفتند در هر کاری بسم الله الرحمن الرحیم بگویید و هر قدمی که با بسمالله شروع نشود بینتیجه و ابتر است یعنی ثمر و میوه نمیدهد، خنثی است. اینها تربیت دینی است که با خدا داریم. ما خالق و مالک و صاحب داریم. همیشه با ما و باعث دلگرمی ماست. ما را تنها نمیگذارد چون او را دوست داریم و همیشه به یاد او در مسیری میرویم که او خوشش میآید پس خدا را از یاد نبریم.
۲-ما مسافریم
عمر سفر هم کوتاه است. جوانی، یک قطعهای از سفر است. ما نتوانستیم جوانیمان را نگه داریم شما هم نمیتوانید نگه دارید؛ جوانی میرود. ما مسافریم. این سفر به مرگ منتهی میشود و به یک زندگی جدید میرسد باید یادمان باشد که مرگ مرحله انتقالی ماست از این عالم به یک عالم دیگر و ما از اینجا، وضع آنجا را مشخص میکنیم اینجا در خط بهشت باشیم آنجا به بهشت میرسیم امّا اگر اینجا در خط جهنم باشیم، همین که مرگمان میآید به گودال جهنم میافتیم. حواسمان باشد که چشم ما بهشتی است یا جهنمی. زبان ما بهشتیست یا جهنمی. حرکات و سکنات ما در چه خطی است؟ مرگ سازنده است. مرگ برای انسانِ خودآگاه، نشاطآور است. اگر مرگ نبود، آدم اینجا جدیّت نمیکرد ولی چون مرگ حق است باید کار کنیم زیرا ما همیشه اینجا نیستیم. توقف ما در اینجا موقت است و به ما محبت کردند که این مقطع را به ما دادند تا برای خودمان ذخیره کنیم… کسی که مرگ را قبول دارد هیچ تضییع عمر ندارد و باید برای بعد از مرگش توشه بفرستد.
۳-تلاوت قرآن
قرآن، برنامهی ماست؛ قرآن خواندن، نظم زندگی ماست، قرآن سبک زندگی ماست. قرآن آدرس خدای ماست. قرآن، آدرس خود ماست. باید به سوی خودمان حرکت کنیم. خودمان را پیدا کنیم. طلبگی یعنی خودشناسی. طلبگی یعنی خودسازی. طلبگی یعنی خودیابی. آمدهایم طلبه شویم تا خودمان را بشناسیم. مردم معمولاً خیال میکنند که فقط جسماند. نیازهای جسمی، همهی ذهنشان را مشغول کرده است. بعضیها هستند در عمرشان یک لحظه هم به خودشان فکر نکردهاند. خودشان را پیدا نکردهاند. آدم باید خودش را بشناسد. اگر کسی گوهر وجودش را شناخت، عمرش را ارزان از دست نمیدهد. آدمی گوهر گرانبهای عالم خلقت است. قیمتش هم بالاتر از دنیا و ما فیها است. اگر کسی قیمت خودش را نشناخت، غارتگران میایند و وقت او را ضایع میکنند، آن وقت میبیند وقت تمام شده است و گوهر قیمتی عمرش ازدستش رفته و چیزی هم به دست نیاورده است. خودشناسی موجب مراقبت از عمر میشود. آدم تا خودش را نیابد و خودش را وجدان نکند، خداشناس نخواهد شد. با علوم ذهنی آدم به خدا نمیرسد. خدا فرموده:« لا یَسَعُنی اَرضی و لا سمائی» خدا آنقدر عظمت دارد که زمینِ پهناورگنجایش خدا را ندارد. خدا یک جلوهی کوچکی بر کوه کرده، کوه متلاشی شده (فَلمّا تَجَلّی لِلجَبَلِ جَعَلَهُ دَکّا) خدا بر این کرهی زمین بخواهد جلوه کند همهاش آب میشود. زمین گنجایش خدا را ندارد.
آسمان گنجایش خدا را ندارد. تنها پایگاهی که گنجایش خدا را دارد قلب شماست. تا شما صاحب دل نشوی، صاحب باطن نشوی، خودت را نیابی، خدا را نمیشناسی حتی اگر متکلّم و فیلسوف و استاد فلسفه و کلام بشوی و بهترین برهانها را برای اثبات خدا اقامه کنی؛ معرفت به خدا نداری! او خدای ذهنی شماست باید خدا را توی وجودتان وجدان کنید. معیّت خدا را باید بیابید. خدا چگونه با من است؟ مثل دوست من که با من میباشد؟ یا نه؛ خدا در عمق وجودم هست (نَحنُ اَقربُ اِلیه مِن حَبلِ الوَرید) از رگ گردن، به من نزدیکتر است. از این بالاتر (یَحولُ بَیـنَ المَرءِ و قَلبِهِ) خدا بین انسان و جان انسان حائل میشود. او از من به من نزدیکتر است. این امر خودیابی میخواهد.
فرموده «مَن عَرَفَ نَفَسَهُ فَقَد عَرَفَ رَبَّه» و نگفته است: «مَن عَمِلَ نَفَسه»، بلکه «مَن عَرَفَ نَفَسَهُ» یعنی عرفان میخواهد، خودیابی میخواهد و قرآن نسخه شفای از بیماری غفلت است.
قرآن بیدارگر است، قرآن غفلت زداست. چون که خودش فرموده: (وَ لَقَد یَسَّـرنَا القُرآنَ لِلذِّکرِ) نفرموده لِلتِلّاوَهِ! فرموده لِلذِّکر یعنی قرآن یاد است، قرآن اکسیریست که پرده غفلت را از قلب انسان بر کنار میکند و آدم را هوشیار و بیدار میکند. آدم متوجّه حقیقت خودش میشود، «اَلقلبُ حَرَمُ الله» قلب، بارگاه خداست. این آدرس را انسان با خداوند میتواند پیدا کند. جای خداوند دل آدم است. آدم تا در دلش خدای خودش را نیابد، در مکه و مدینه و حرم امام حسین۷ و مسجد و مدرسه طلبگی پیدا نمیکند. آدم باید خودش در درون خودش، سیرِ الی الله داشته باشد. این است که فرمود: تلاوت قرآن کریم را کثیراً داشته باشید؛ این توفیق الهی است که با حفظ قرآن، خواه ناخواه شما انس با قرآن دارید. در این دستورِ امام حسن عسگری۷ که کثیراً تلاوت قرآن بکنید این مهم به طور طبیعی در وجود شما هست. به پیغمبر و آل پیغمبر همیشه درود بفرستید؛ او معلم مدرسهی شماست. معلمِ نماز شماست، هر نمازی که می خوانید با تعلیم پیغمبر نماز میخوانید.
هر قدمی به سوی خدا بر میدارید با آدرسی ست که پیغمبر به شما داده است، در جای جای زندگی شما پیغمبر حضور دارد و او سفرهی نعمت خداست (وَما اَرْسَلْناکَ اِلّا رَحْمَهً لِلعالَمینَ) هم ظاهر دین با نبوّت و هم باطن دین با ولایت ایشان است لذا حقشناسی و نمک شناسی، اقتضا میکند که ما فراوان صلوات بر محمد و آل محمد داشته باشیم.
طلبگی در آیینهی قرآن کریم
(فَلو لا نَفَرَ مِن کُلِّ فِرقَهٍ منکُم طائِفَهَ لِیَتَفَقَّهوُا فِی الدّیـن وَ لِیُنذِروا قَومَهُم اِذا رَجَعُوا اِلَیهِم) این آیهی کریمه بر حسب نقل بعض تفاسیر در فضای جهاد نازل شده است. خدای متعال آنچنان دلها را برای بهشت و شهادت مشتاق کرده بود، هر جنگی که پیش میآمد، همهی جوانها به جنگ میرفتند. رفتن به جبههها شیرینتر از رفتن به حجلهی عروسی بود. هیچ کس نمیماند. آیه آمد که جبههی فرهنگی کم از جبههی نظامی نیست؛ جنگ نرم خیلی مهم تر از جنگ نظامی است. در جبههی نظامی آدم دشمن را میبیند، تیر دشمن را رصد میکند و میفهمد از کجا تیر میآید و چه نوع آتشی بر سرش میبارد، سنگر مناسب را میبیند، سلاح مناسب را میبیند آن را تهیه میکند تا دشمنِ خودش را دفع کند. ولی شیاطین، نامرئی هستند. حرکتهای فرهنگی مرئی نیست ( اِنّه هو و قَبیلَهُ یریکم مِن حَیثُ لا تَرَونَه) شما دشمن واقعی و ناشناخته دارید. این حوزههای علمیه رسالتشان آفت شناسی و آسیب شناسی است. دشمن شناسی و شناسایی زیانها است. این موارد را جدّی بگیرید. اینجا خطرش خیلی بیشتر از خطر مرزهای ظاهری است. مرز عقیده، مرز اخلاق، مرز معنویت، مرز حلال و حرام، نقشش در جبهه هم خودش را نشان میدهد اگر کسی مرزهای درونیاش را مرزبانی نکند، در جبهه تسلیم دشمن میشود. کسی که در این حوزهها ساخته شود، در جبهه هم مقاومت میکند و تا مرز جان میایستد. فرمود: ( فَلَو لانَفَرَ من کُلِّ فِرقَهٍ منهُم طائِفُه) چرا از هر طرف فرقهای مهاجرت نمیکند؟ برای چه مهاجرت کند؟ (لِیَتَفَقَّهوا فی الدّیـن) خدا دارد «هل من ناصر» میگوید! خدا در جبههی دین و در جبههی شناخت دین، شناخت خدا، شناخت خود، شناخت پیغمبر، شناخت ابدیت و قیامت، شناخت آغاز و انجام جهان، شناخت ادب، سرباز میطلبد. خدا خودش «هل من ناصر»گفته است. چرا این جبهه را خالی میکنید؟ بیایید تو این جبهه! بیائیم چه کار کنیم؟
۴- فهم دین
(لِیَتَفَقَّهوا فی الدّیـن). این دین ناموس خداست. این دین سرمایهی دنیا و آخرت شماست. این دین سنگر حفاظ است. این دین دژ محکمی ست که هر که داخل این دژ نبود، نابود میشود. دنیا و آخرتش بر باد میرود پس این دین را باید شناخت. ولی نه شناخت سطحی! فقه یعنی فهم عمیق. بنابراین کسی که طلبه میشود، به خدا و رسول خدا و به امام زمانش لبیک گفته است. در حقیقت میگوید تو مرا صدا زدی،( فَلَو لانَفَرَ من کُلِّ فِرقَهٍ منهُم طائِفُه) میآیم فهم عمیق به دین را پیدا کنم. آمدهام فهیم دین بشوم. فقیه در دین بشوم. (لِیَتَفَقَّهوا فی الدّیـن) فقه اصطلاحی، یکی از مصادیق فقه هاست. فقه یعنی خداشناسی، فقه یعنی پیغمبرشناسی. فقه یعنی امام شناسی، فقه یعنی خودشناسی. فقه را در سه جبهه تعریف کردهاند: فقه اکبر، فقه اَوسط و فقه اصغر. فقه اکبر شهود است باید موانع شناخت و حجابهای شناخت را کنار زد و در آیینهی جان، دین را یافت. خدا و اولیاء و مسیر و مقصد را در دین باید یافت.این فقه اکبر است. فقه اوسط، خودشناسی و اخلاقیات است. جبههی اخلاق گسترده تر از جبههی احکام عملی است. فقه اصغر همین حلال و حرامهای رسالهی عملیه است، که فقهای ما گاهی ۲۰ سال زحمت میکشند تا مجتهد بشوند، بعد از اجتهاد هم سالها تلاش میکنند و زحمت میکشند تا بتوانند تولید خود را توزیع بکنند. این اولین ندای حق تعالی است. خود خدا دارد از شما دعوت میکند که بیایید در پایگاههای دین شناسی و دین شناس بشوید و بعد (وَ لِیُنذِروا قَومَهُم اِذا رَجَعُوا اِلَیهِم)یعنی بیایید از این پایگاههای تولید، برای کسانی که نمیتوانند در این پایگاهها ارتزاق بکنند سهم آن ها را توزیع بکنید. برای امام زمان شکار پیدا کنید! شما باید یک شکارچی باشید، دلهای مردم را برای امام زمان و خدا شکار کنید. بنابراین طلبگی، دینشناسی جهت نجات خودمان و بعد هم تبلیغ کردن است. شناخت دین و عمل به دین برای خودمان و تبلیغ دین برای دیگران. بیدار شده و بیدارگر بشویم. تفقّه، بیداری و هوشیاری و خدایابی است. تفقه، خودیابی و قرآنیابی و معرفت است (وَ لِیُنذِروا قَومَهُم اِذا رَجَعُوا اِلَیهِم) بنابراین کسی که فقیه نیست به این دعوت الهی لبیک نگفته است و به این آیه عمل نکرده است. از طرفی کسی که فقیه است اما از حوزه بیرون نمیآید، نه قلم دارد که با قلمش تبلیغ بکند و نه میرود اینجا و آنجا تا تدریس و تعلیم و تعلّم داشته و تبلیغ بکند. یک چنین کسی بیدار هست ولی کاری به بیداری دیگران ندارد و حرکت نمیکند! این فرد یک آدم راکد و ایستا و متوقف و جامد است. خدا از او نمیگذرد.« مَن اَصبَحَ و لَم یَهتَمَّ باُمورِ المُسلِمینَ فَلَیسَ بِمُسلِم». استاد شهید و نابغهی دوران و کانون اخلاص، آیت الله مظلوم آقای بهشتی; میفرمودند:«در اسلام به من چه و به تو چه، جایگاهی ندارد.«کُلّکُم راعٍ و کُلّکُم مسئولٌ عَن رَعیَّتِهِ». ما، هم مسئول خودمان هستیم و هم مسئول خانواده و محلهی خود هستیم. اگر دیدیم آتشی دارد همه را میسوزاند و در اطفا حریق قدم برنداریم، روز قیامت جزو قاتلین به حساب میآییم، چرا که میتوانستیم از مرگ دیگران جلوگیری کنیم، اما کاری نکردیم. لذا در قرآن کریم آیه (مَن اَحیا نَفسَاً فَکَأَنّما اَحیَا النّاسَ جَمیعاً) آمده و در روایت داریم: کسی که فردی را از ضلال گمراهی به هدایت میکشاند در حقیقت او را احیاء کرده است. یعنی آمدهایم چشمه بشویم تا مایهی حیات شده و به دیگران حیات بخشیم، حیات اعتقادی، حیات اخلاقی و رفتاری.
از اول دلتان را در اختیار امام زمان (عج) بگذارید
در سوره مبارکهی یوسف که اَحسن القصص است، میتوان تمام فرمول های سعادت را پیدا کرد. سورهی یوسف، سورهی اهل بیت است. سورهی یوسف سورهی عشق است. سورهی انتظار است، سورهی امام زمان(عج) است.
دقت بکنید خیلی رموز در سورهی یوسف برای سالکین است. این مسئلهی کَفِّ نَفسِ یوسف در برابر یک زن، مسأله خیلی سطح پایینی است یعنی این مطلب مهمی برای حضرت یوسف نیست، چرا که او از اول هم آن زن را نمیدید. نه خودش را میدید (یعنی خودی نداشت تا خودش را ببیند) و نه او را میدید. چیزی که میدید، نحس کثیف میدید. حضرت یوسف که نگاه به آن زن نمیکرد.
همّت بلند دار که مردان روزگار
از همت بلند به جایی رسیدهاند
شما جوان هستید و تازه بالغ شدهاید. حواستان به خودتان باشد. اگر دل به امام زمان ندهید، هر آلودهای دلتان را می برد. از اوّل این دل را بدهید به یک صاحب دل تا راحت بشوید. بگویید دل من در اختیار امام زمان است. هر که او را دوست دارد من هم او را دوست دارم. هر که او را دشمن دارد من هم او را دشمن می دارم. حضرت یوسف فرمود: معاذالله اِنّه رَبّی. یک چیزی می دید که دلش پیش همانی بود که میدید. به هر چیز نگاه نکنید. هر آنچه دیده بیند دل کند یاد. این حدیث شریف را در اول طلبگی تان در لوح جانتان منقّش کنید. امام صادق۷ از پیغمبر۶ نقل می کند. فرمودند: «غُضّوا أبصارَکُم تَرَونَ العَجائِب». چشم خیلی نقش دارد. همین طور که دهانی را بستی، دهانی باز شد، تا دهان را از حرام نبندی، دهانی برای دریافت لقمههای عرشی پیدا نمیکنی. علوم ظاهری و درسی را ابوحنیفه هم داشت. یک یهودی هم میتواند یک شیعهشناس بشود. اینکه علم نیست. علم نور است علم مفاهیم نیست، علم اصطلاحات نیست، علم نور است، آن را به تقوا میدهند. درس خواندن اگر با عنوان بندگی برای خدا باشد تقوا است. اما برای خدا نباشد، نوری در آن نیست. لذا چشم را از آنچه که خدا خوشش نمیآید یعنی به زرق و برق دنیا ندوزید. فلانی خانهی خوب دارد، فلانی لباس خوب دارد، فلانی ماشین خوب دارد، فلانی چی دارد… اینها زَهرَهَ الحیاهِ الدّنیاست. گل را دیدهاید؟ صبح باز شده و غروب پژمرده میشود. تمام دنیا اینگونه است. گل، موقتی است باز میشود و بعداً از بین میرود. حضرت ابراهیم میفرماید ( اِنّی لااُحِبُّ الآفلین). یعنی چیزی که افول دارد نباید دل ما را ببرد. همهی اینها افول دارند. لذا (لا تَذهَب عَینیک اِلی ما مَتَّعابه زهرَهَ الحَیاهِ الدُّنیا) پس «غضّوا أبصارَکُم». چشمتان را خیره نکنید به زرق وبرقهای دنیا. پیغمبر اهل تولید اقتصادی بود. امیرالمؤمنین اهل تولید اقتصادی بود. اما به دنیا اندازهی پرمگس اعتنا نمیکرد. تولیدش برای آزاد کردن بندهها بود، هزار تا بنده را آزاد کرده بود. خانوادههایی را اداره میکرد. این دنیا برایش آباد کردن آخرت بود. دنیا هیچ موضوعیّتی برایش نداشت. «غُضّوا اَبصارکُم تَرَونَ العجائب». حضرت یوسف اینطور بود. چشم به آنها ندوخت و اصلاً ندید.
آینهی خدا
امام قلی نخجوانی از عرفاست گفتند عمری از تو گذشته است و دنیا دیدهای. بگو دنیا را چگونه دیدی؟ گفت: از ابتدا دنیا را ندیدم که برایش قضاوت کنم! از بس دنیا پست است که اصلاً نگاه کردن ندارد. آیات آخر سورهی یوسف مال طلبه هاست. (قُل اِنّما أدعُوا اِلی اللهِ علی بَصیرَهٍ اَنا و مَنِ اتَّبَعَنـی). حبیب من بگو کار من، زندگی و جنگ و صلح من همه و همه علامت دارد. نشانی خدا را میدهد. طلبه وقتی حرف میزند، وقتی نگاه میکند، وقتی سکوت میکند، همهاش باید هدایت الهی باشد. طلبه هادی است اما نه اینکه فقط با زبان روی منبر هدایت بکند «کونوا دُعاهَ النّاسِ بِغیرِ اَلسِنَتِکُم». دو صد گفته چون نیم کردار نیست. (قُل اِنّما اَدعوا اِلی الله)دعوت به خدا میکنم. دعوت یعنی کار من. غذا خوردن من دعوت به خدا و اجرای دستورات خداست. (کُلوا وَ اشربوا و لا تُسرِفوا). «قَوِّ علیٰ خِدمَتِکَ جَوارِحی». من برای خدا غذا میخورم. برای خدا میخوابم. برای خدا زن میگیرم. برای خدا جنگ میکنم و برای خدا صلح میکنم من برای خدا مقابله میکنم. هیچ چیز برای خودم نیست. هرچه دارم مال خداست. همه چیز را نثار خدا کردم، این طلبگی است. طلبه آمده که خودش نباشد یعنی خود را بفروشد به امام زمان. دیگر مال خودت نیستی، بلکه مالک داری، مبادا مِلک امام زمان را به این و آن بدهی! چوب میخوری! زیرا تصرّف غصبی است. طلبه وقف امام زمان است. طلبه وقف دین است. اوقاتش باید برای دین صرف شود. هرجا برای غیر دین حرکت کند مال امام زمان و مال خدا را در اختیار دشمنان قرار داده است و این نکبت میآورد. طلبگی یعنی آینهی خدا و آینهی امام زمان شدن. از روزی که قدم به حوزه میگذارید باید بوی امام زمان بدهید و خوی پیغمبر را داشته باشید.
(قُل اِنّما اَدعوا اِلی الله) تمام حرکات و سکنات من بوی خدا میدهد (صِبغَهَ اللهِ و مَن اَحسَنُ مِنَ اللهِ صبغَهً)پس خوب درس بخوانید که فقهِ در دین پیدا کنید و خوب انذار کنید. انذار شما نباید انذار زبانی باشد، بلکه باید مجموعهی زندگی شما آیینه باشد، بیدارگر باشد.
خدایا به محمد و آل محمد بر طلبههای ما توفیق تعلم، تعلیم، تبلیغ ، عمل قربهً الی الله روزی بفرما. خدایا به حق محمد و آل محمد ما را گرفتار خواب و غفلت نکن. گرفتار سهو ونسیان نکن. خدایا عمر ما را تابع شیاطین قرار مده. آتش نفس امّاره را در وجود ما سرد و سلام قرار بده. ای خدایی که آتش را برای ابراهیم سلام قرار دادی. این آتش غرائز را در وجود ما برد و سلامت قرار بده. خدایا این جوانهای ما را در مرحلهی جوانی معصوم قرار بده. خدایا دلشان را شیدای امام زمانشان کن. الهی توفیق عبادت با حضور قلب، توفیق سحرخیزی، توفیق نماز شب و با معرفت نصیبشان بگردان. توفیق زیارت پیامبر و دودمانش از دور و نزدیک نصیب روزمرّهی همه طلبهها و این جمع بگردان. قلب مبارک مولا و سیدمان صاحب طلبهها، امام زمان را از همه حالات ما خشنود بگردان. ان شاءالله جمعتان جمع باشد. دلتان پر نور باشد. عملتان جهشی باشد. تقوایتان موجب جذب دلها باشد. شکارچیهای خوب امام زمان باشید. انشاءلله همه شما باعث عزّت و عظمت دین و نور چشم امام زمان(عج) قرار بگیرد. ان شاءالله حضرت حاج آقای اسکندری عزیز و مجموعهشان افسران پیروز و سنگرسازان مورد قبول باشند… صلواتی بفرستید.
والسلام علکم رحمت الله و برکاته
این مطلب بدون برچسب می باشد.
ثبت دیدگاه